چگونه کنترل بیرونی را کنار بگذاریم؟

تئوری انتخاب چیست و چرا در تربیت کودکان اهمیت دارد؟
تئوری انتخاب (Choice Theory)، که توسط دکتر ویلیام گلسر مطرح شد، یک رویکرد روانشناسی است که میگوید:
“تمام رفتارهای ما بر اساس انتخابهای خودمان است، نه عوامل بیرونی.”
این اصل در تربیت کودکان تغییری اساسی ایجاد میکند. بسیاری از والدین و معلمان به روشهای سنتی وابستهاند که مبتنی بر کنترل بیرونی است:
- “اگر تکالیفت را انجام دهی، جایزه میگیری!”
- “اگر درس نخوانی، تنبیه میشوی!”
اما تئوری انتخاب در تربیت کودکان به ما یاد میدهد که:
✅ کودک باید یاد بگیرد که انتخابهایش، پیامدهایی دارند که خودش مسئول آنهاست.
✅ انگیزه درونی بسیار قویتر از محرکهای بیرونی است.
✅ تنبیه و تشویق، تنها باعث ایجاد وابستگی به عوامل بیرونی میشود

پنج اصل اساسی تئوری انتخاب
تئوری انتخاب بر پنج اصل کلیدی استوار است:
۱. تنها کسی که میتوانیم کنترل کنیم، خودمان هستیم.
برخلاف روشهای سنتی که سعی در کنترل رفتار کودکان دارند، تئوری انتخاب میگوید که ما فقط مسئول رفتارهای خودمان هستیم.
مثلاً:
“چرا گوش نمیکنی؟ هزار بار گفتم این کار را انجام بده!”
“میخواهی این کار را انجام بدهی یا نه؟ تصمیم با خودت است، اما پیامدهای آن را در نظر بگیر.”
۲. تمام رفتارهای ما تلاش برای تأمین نیازهای اساسی است.
گلسر پنج نیاز اساسی را معرفی کرد که در همهی انسانها وجود دارد:
1- بقا (امنیت، غذا، سرپناه)
2-عشق و تعلق (محبت، دوستی، تأیید)
3-قدرت و ارزشمندی (احساس مفید بودن، موفقیت)
4- آزادی (کنترل بر زندگی، حق انتخاب)
5-تفریح و لذت (شادی، بازی، یادگیری از طریق تجربه)
هر رفتار کودک پاسخی به یک یا چند تا از این نیازهاست.

مثلاً:
🔹 اگر کودکی پرخاشگری میکند، شاید احساس قدرت و ارزشمندی نکرده است.
🔹 اگر کودکی در مدرسه بیانگیزه است، شاید نیاز به آزادی و حق انتخاب دارد.
پس، به جای تلاش برای تغییر رفتار کودک، سعی کنیم بفهمیم چه نیازی در او تأمین نشده است.
۳. رفتار ما از “دنیای مطلوب” ما تأثیر میگیرد.
دنیای مطلوب همان چیزی است که کودک آرزو دارد در زندگیاش داشته باشد. هرکسی بر اساس تجربیاتش، تصویری در ذهن خود از زندگی ایدهآل میسازد.
🔹 وقتی دنیای مطلوب کودک با واقعیت هماهنگ باشد، او احساس آرامش میکند.
🔹 وقتی این دو با هم ناسازگار باشند، کودک رفتارهای نامناسب نشان میدهد.
مثلاً:
دخترکی که دوست دارد در کلاس نقاشی شرکت کند، اما والدینش او را مجبور به یادگیری ریاضی میکنند، دچار تعارض میشود و ممکن است به ریاضی بیعلاقه شود.
پس، شناخت “دنیای مطلوب” کودک به ما کمک میکند تا او را بهتر درک کنیم.

۴. تمام رفتارها انتخابی و شامل چهار بخش هستند.
تئوری انتخاب در تربیت کودکان رفتار را به چهار بخش تقسیم میکند:
1- عمل (آنچه انجام میدهیم) → درس خواندن، بازی کردن، گریه کردن
2- فکر (آنچه درباره آن فکر میکنیم) → “من موفق میشوم” یا “من نمیتوانم”
3-احساس (آنچه احساس میکنیم) → شادی، ناراحتی، اضطراب
4- فیزیولوژی (آنچه در بدن اتفاق میافتد) → ضربان قلب، تنفس سریع
ما روی عمل و فکر خود کنترل داریم، اما احساسات و فیزیولوژی ما تابع آنها هستند.
اگر میخواهیم احساسات کودک را تغییر دهیم، باید به او کمک کنیم تا تفکر و رفتار خود را تغییر دهد.
مثلاً:
اگر کودکی ناراحت است و میگوید: “من نمیتوانم ریاضی یاد بگیرم.”
میتوان گفت: “بیا از یک روش دیگر امتحان کنیم.
شاید این روش برایت راحتتر باشد!”
۵. تنبیه و پاداش، انگیزه درونی را از بین میبرد.
در روش کنترل بیرونی، والدین و معلمان سعی میکنند با تشویق یا تنبیه، رفتار کودک را تغییر دهند.
اما در این روش، کودک یاد میگیرد که:
“اگر دیگران مرا مجبور نکنند، نیازی نیست که کار درست را انجام دهم.”
مثلاً:
کودکی که فقط برای جایزه درس میخواند، اگر جایزه حذف شود، دیگر انگیزهای نخواهد داشت.
اما در تئوری انتخاب، هدف این است که کودک انگیزه درونی پیدا کند.

چگونه یک معلم با تئوری انتخاب کلاسش را متحول کرد؟
یکی از چالشهایی که در مدارس با آن مواجه هستیم، وابستگی دانشآموزان به تشویق و تنبیه است.
بسیاری از معلمان نگران هستند که:
“اگر پاداش یا تنبیه نباشد، بچهها دیگر کاری انجام نمیدهند!”
در یکی از جلسات کوچینگ معلمان، معلمی که به شیوههای سنتی تدریس عادت داشت، از این موضوع گلایه میکرد:
“چرا بچهها فقط وقتی جایزه میگیرند، تکالیفشان را انجام میدهند؟ اگر تنبیهشان نکنم، انگیزهای ندارند!”
به او پیشنهاد دادم که بهجای اجبار، اصول تئوری انتخاب را امتحان کند.
اولین قدم این بود که بهجای اجبار، انتخاب را جایگزین کند. در جلسه بعدی، او از دانشآموزان پرسید:
“دوست دارید درس امروز را با یک بازی شروع کنیم، یا اول تمرینهای کتاب را انجام دهیم؟”
این تغییر ساده باعث شد که دانشآموزان احساس کنترل بیشتری روی یادگیری خود داشته باشند و مشارکتشان بهطور چشمگیری افزایش یابد.
در مرحله بعد، پیامدهای طبیعی را جایگزین تنبیه کرد. بهجای تهدید، به دانشآموزان گفت:
“اگر امروز تمرینها را انجام دهید، فردا در حل مسائل سختتر راحتتر خواهید بود. اگر انجام ندهید، ممکن است با مشکلات بیشتری روبهرو شوید.”
این روش بهمرور باعث شد که دانشآموزان، مسئولیت پیامدهای انتخابهایشان را بپذیرند.
اما نقطه عطف، شناسایی نیازهای کودکان بود. در بررسیهای بیشتر، متوجه شدیم که:
برخی از دانشآموزان نیاز به آزادی دارند؛ برای همین، معلم به آنها اجازه داد که برخی تمرینها را به شیوه خودشان انجام دهند.
برخی دیگر نیاز به احساس قدرت داشتند؛ بنابراین، از آنها خواست که نقش معلم کمکی را ایفا کنند و حل مسائل را به همکلاسیهایشان آموزش دهند.
نتایج شگفتانگیز بود!
کودکان بدون نیاز به تشویق یا تهدید، خودشان با انگیزه کارهایشان را انجام دادند.
احساس مسئولیت و اعتمادبهنفس در آنها افزایش یافت.
کلاس به فضایی برای یادگیری فعال تبدیل شد، نه صرفاً اجرای دستورات معلم.
این تجربه بار دیگر نشان داد که وقتی به کودکان قدرت انتخاب میدهیم و نیازهایشان را درک میکنیم، آنها نیازی به کنترل بیرونی ندارند.

چگونه تئوری انتخاب را در تربیت فرزند خود به کار ببریم؟
۱. اجازه دهید کودک انتخابهای واقعی داشته باشد.
۲. پیامدهای طبیعی را توضیح دهید، نه اینکه تنبیه کنید.
۳. نیازهای کودک را شناسایی کنید.
۴. به جای تمرکز بر رفتار، علت رفتار را بیابید.
چرا تئوری انتخاب میتواند شیوههای تربیتی را دگرگون کند؟
در نهایت، تئوری انتخاب نه تنها به ما کمک میکند تا رفتار کودکان را بهتر درک کنیم، بلکه به آنها این امکان را میدهد که مسئولیت انتخابهای خود را بر عهده بگیرند. این رویکرد به جای تأکید بر کنترل بیرونی، بر انگیزههای درونی کودک تمرکز میکند و او را به یادگیری مستقل و تصمیمگیری صحیح تشویق میکند.
وقتی کودک میآموزد که تمام رفتارهایش انتخابی است و این انتخابها پیامدهایی دارند که او باید با آنها زندگی کند، به تدریج به فردی مسئول، مستقل و با اعتمادبهنفس تبدیل میشود.
در این فرآیند، تشویق و تنبیه دیگر نقش اصلی را ایفا نمیکنند. بلکه احساس تعلق، قدرت، آزادی، و موفقیت است که باعث میشود کودک با انگیزه شخصی به پیشرفت ادامه دهد. این تغییرات میتوانند به طور بنیادین شیوههای تربیتی ما را تغییر دهند و به رابطهای سالمتر و مؤثرتر با کودکان منجر شوند.
ما باید به جای آنکه تلاش کنیم همیشه رفتار کودک را کنترل کنیم، به او فرصت دهیم تا در دنیای واقعی انتخاب کند، مسئولیت تصمیماتش را بپذیرد و از پیامدهای آنها بیاموزد. این رویکرد نه تنها در مدرسه، بلکه در خانه و در تعاملات روزمره نیز میتواند تفاوتهای بزرگی ایجاد کند.

منتظر شنیدن نظرات و تجربیات شما هستم! اگر این مقاله به شما کمک کرد یا سؤالی دارید، خوشحال میشوم در کامنتها به اشتراک بگذارید.